عاشق شدن چیز ساده ایست
مهم عاشق ماندن است
بی انتها
بی زوال
تا ابد
بی منت....!
عاشق شدن چیز ساده ایست
مهم عاشق ماندن است
بی انتها
بی زوال
تا ابد
بی منت....
دیگر به هوای نازت هیچ مردی سر به بیابان نمیگذارد...!!
ساده ای لیلی جان..!! اینجا مردها با یک کلیک روزی هزار بار عاشق میشوند
وقتـے دلـت خستـہ شد، دیگـر خنده معنایـے ندارد؛ فقط میخندے
تا دیگـراטּ غم آشیانـہ کرده در چشمانت را نبینــند...
وقتـ ـے دلت خستـہ شد، دیگر حتے اشک هاے شبانـہ هم آرامت
نمے کنند؛ فقط گریـہ میکنـے چوטּ بـہ گریـہ کردטּ عادت کرده اے....
وقتـے دلت خستـہ شد، دیگر هیچ چیز آرامت نمـے کند
بـہ جز دل بریدטּ و رفتـــטּ...
آهــــ اے آدَم هــــ ا !!
مـَــــ را ڪــ ه هـیـــ چ مَـقـصـَــ دی بـــ ه نـامَـــ م
وَ هـیــــ چ چـِشـمــ ـے دَر اِنـتـِظــــ ارَم نـیـســــت را
بـبـَخـشـیـــ د . . .
ڪـ ـہ بـــ ا بـودَنـَــ م تـِرافـیـــ ڪ ڪــَــ رده اَم . . .
من( _ ) ، پسر عمـوهه( + )
دیشبـ ساعتـ 2:49
+ بیـداری
_ آری
+ احـوال نمیپـرسی،محـل نمیـذاری
_ خبـ کـه چی الان،قـرار داد احـوال پـرسی داریـم
+
نـه،ببخشیـد بداخلاق
_ من بـد
اخلاقـم چشم سفیـد
+ آره بعضی
وقتـا خیلیییییی =))
_ حتمـا حقـتـ بـوده،
تـو که در جریـانی فکـ وفامیـل چقد میدوستنـم :دی
+ همش بخـاطـر اون زبـونتـه
_ تـا
چشتـ در آد :دی
+ چه خبـر از عیدیـا
_ آخ آخ داغ دلمـو تـازه نکن، موجودی تـا این لحظه صفـر
+ مـا کـه عـادتـ کـردیـم،چنـد سالـه وضع اینـه
_ عمـو پسـر ماشالا خـرس گنـده شدی واسته خـودتـ :دی
+ آره ماشالااااااااااا
_ خبـ دیگـه روتـ زیـاد نشه میخـوام بخـوابـم
+ رو من زیـاد هستـ ، خـوبـ بخـوابـی
_ الحق کـه هـم خـونـی ، شبـ خـوش
+ شبـ خـوش
+ راستـی چنـد لحظـه صبـر کـن
_ چی میخـوای بـاز
+ عیـدی زنجیـرتـو بـده مـن
_ کـدوم زنجیـرمـو؟
+ همـون کـه همیشه تـو دستتـه
_ بـرو خـدا روزیتـو جـای دیگـه حـوالـه کنـه
+ خسیـس نبـاش دختـر عمـو ، فقط چنـد روز قـرض بـده
_ حـرفشم نـزن ، مـن اونـو بـه هیشکـی نمیـدم
+ ولـی یـه روز ازتـ میگیـرمش
_ خـوابـ دیـدی خیـر بـاشه،کـل فامیلـو گشتـه بـرسه دستـ مـن
+ بلـه البتـه پسـرای فامیـل
_ الان دقیقـا منظورتـ چیـه؟
+ اینکـه اون زنجیـر پسرونـه ستـ
_ یـوخ بـابـا،دی منیـم جـانـوم چـو :))
+ جونتـو قسم نمیخـورم ، ولـی بـدش مـن
_ ... در خوابـ بینـد پنبـه دانـه
+ زهـرا حالا مـن شتـر شـدم دیگـه
_ نصفت شبی وقتـ گیـر اوردیــا , بـدو بـدو دوستـ دختــره صداتـ میکنـه
+ مـن کـه
دوستـ دختـر نـدارم،گـل پسـرم
_ بچـه
پـرو رو نیگـا،خوبـه آبـ بخـوری خودتـ
بهـم خبـر میـدی
+ تصمیـم گـرفتـم بـذارم کنـار
_ وااااای
تـو رو خـدا منـو نخنـد(دفعـه
346)
+ حالا بـاور نکـن
_ بـا همـه آره بـا مـا ام آره،خـودم بـزرگتـ کـردم
+ حالا بشیـن و ببیـن
_ شـرط؟
+ شـرط،سـر چی؟
_ انگشتـرتـ
+ زنجیـر
_ خیلـی پلیـدی هاااااااا
+ دیگـه دیگـه
_ از الان بـاهـاش خـداحـافظی کـن
+ دختـر عمـو جـون نشونتـ میـدم
_ خخخخخخخخخخ،بچـرخ تـا بچـرخیـم
+ میچـرخیـم
_ دیـگـه واقعـا شبـ خـوش
+ شبـ خـوش
بسوزه پـدر
بیکـاری :دی
تَحویـــــل نِمیگیـــــرَم
سالـــــی را کــــه . . .
بـــــی حُضــــورِ " تــــــــو " تَحویـــــل شَـــــود !!
شازده کوچولو م?گفت:
" گل من گاه? بداخلاق و کم حوصله و مغرور بود
امـــــا مـــــــــــــــاندن? بود
ا?ن بـــــــــودنش بود که او را تبد?ل به " گل من " کرده بود
من همان گل خداهستم....
وگرنه امشب باتمام وجودم خدارام?ان اشکها?م حس نم?کردم...