روزگاری صاحب بهشت بودم و معشوقه ی خدای جهنم ...
و یا ملکه ای اشرافی بودم در درباری پرآوازه ...
بانوی موسیقی آسمان نهم ...
شاخه ای نرگس در گلدانی تنها گوشه ی گلخانه ...
زمان گذشت و من ...
دیگر نمی دانم که ام ، چه ام.
ذره ای نور ... رشته ای نازک ... یک جفت تیله ی نورانی ...
ادامه...
مردمانی هستند که میخواهند بدانند تو چه مرگــــتــــــ است ...
و وقتی بفهمند چه مرگــــتــ است ...
بهت میگویند بس کن ...
انرژی منفی نفرست ...
اینجاست که سکوتــــــــــــ معنا پیدا می کند ...
و تنهــــــــــــــــــــــ ـایی می شود تنها چاره ...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
مردمانی هستند که میخواهند بدانند تو چه مرگــــتــــــ است ...
و وقتی بفهمند چه مرگــــتــ است ...
بهت میگویند بس کن ...
انرژی منفی نفرست ...
اینجاست که سکوتــــــــــــ معنا پیدا می کند ...
و تنهــــــــــــــــــــــ ـایی می شود تنها چاره ...