-
عشق
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 18:18
خیلی وقته دیگه بارون نزده .. رنگ عشق به این خیابون نزده .. خیلی وقته ابری پر پر نشده .. دل اسمون سبک تر نشده .. مه سرده رو تن پنجره ها .. مثل بغض تو سینهءمنه .. ابر چشمهام پراشک ای خدا .. وقتشه دوباره بارون بزنه ..
-
من
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 13:50
فریاد ها مرده اند، سکوت جاریست، تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است، می گویند خدا تنهاست من که خدا نیستم پس چرا از همه تنهاترم
-
کاش
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 02:15
کــــــــــــــــآش میــــــــشد آدمــــــــــــــ…….. گــــــآهی به اندازه ی نـیــآز، بمیـــــرد!!! بعد بلند شــــــود آهستــــه آهستــــــــه خــــــــآک هایش رآ بتکــــــــآند گردھآیش بمآند اگــــــــر دلش خوآست، برگردد به زنــــــــــدگی. دلش نخوآست، بخوآبــــــــــــــــد تا ابـــــــــــــــــــــــ د
-
این روز ها
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 02:15
این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند اما . . . من جلوی دهانش را می گیرم وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد !!! این روزها من . . . خدای سکوت شده ام خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود . . .!
-
تاب
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 18:59
خیلی وقت است که "بی تابم..." دلم تاب میخواهد و یک هل محکم که دلم هُـــری بریزد پایین هرچه در خودش تلمبار کرده
-
تنها
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 18:58
دوستی ها کمرنگ بی کسی ها پیداست راست گفتی سهراب آدم اینجا تنهاست
-
اموختن
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 16:48
تنهایی چیزهای زیادی به انسان میآموزد اما تو نرو بگذار من نادان بمانم ...
-
از تو
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 16:46
امشبـ تمـام حوصلـه ام را در یکـ کلام کـوچکـ از تـو خلاصه کـردم ای کـاش می شـد یکـ بـار بگویـم ” دوستـتـ دارم ” ای کـاش فقطـ تنهـا همیـن یکـ بـار تکـرار می شـد
-
سکوت
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 02:31
!یک تلفن نا آشنا ...الو...الو ؟ چرا جواب نمی دید ... الو ... الو یعنی کی میتونه باشه ...یعنی تویی نه تو نیستی من صدای نفساتو میشناسم پس از چند لحظه دوباره صدای زنگ ...الو...الو بازهم سکوت ضربان قلبم چندبرابرشده یعنی تویی ... همچنان سکوت چه خیال خامی که گمان می کردم تویی او فقط یک مزاحم بیکار بود که از بی حوصله بودن...
-
مرگ
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 02:27
شهردر آرامشی عجیب فرو رفته ماشین ها در حرکتند اما سواره ها هر کدام در اندیشه ی آرزویی شاید آرزوهایشان آنقدرها هم بزرگ نباشد شاید رسیدن به همه ی آنها برایشان مقدور نباشد شاید و شایدهای بسیار دیگری که ذهنشان را قلقلک میدهد می دانی لحظه های من هم خلاصه میشود در چشمانشان که هر ورق از صفحه ی زندگی را با یک رنگ نقاشی می...
-
دلــــــــــــــم
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 02:13
دلم لـک زده برای لبخندهای شیرینت... برای نگاه های عاشقانه ات..برای شیطنت هایت برای همه چیز.. حتی برای سادگیِ خودم... شاید حتی برای دروغ هایت... دلتنگم..دلتنـگ..دلتنگ همه چیـز حتی بدی هایت اما دلتنگ تو...نه تو برایـم مرده ای..فقط کمی دلتنگم برای گذشته...همین
-
...
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 14:57
حـــــــــــوا که بغض کند حتی خـــــــــــدا هم اگر اجازه برداشتن سیب را بدهـــــد چیزی به جز اغــــــــــــــــــوش ادم ارامش نمی کند
-
نام ِ تو
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 14:56
در صدا کردنِ نام ِ تو یک «کجایی؟!» پنهان است یک «کاش می بودی» یک «کاش باشی» یک «کاش نمی رفتی» ...من نام ِ تو را حذف به قرینه ی ِ این همه دلتنگی و پرسش صدا میزنم...